بیش از عمر، زندگی کنیم

بیش از عمر، زندگی کنیم

 

روز ها دغدغده‌ام این بود که چگونه می‌توان بیشتر نصیب خود کرد، سهمی بشتر از این دنیا، این که چگونه می‌شود بیش از زمانی که عمر برایمان در نظر گرفته زندگی کنیم.

تفاوت من و تو در چیست؟

ارزش ما در این دنیا یکسان است؟

آیا می‌شود از دیگری ارزشمند‌تر بود؟

اگر ارزش یک فرد را به یک واحد پول تبدیل کنیم چه کسی ارزشش 1 میلیون دلار و که 10 میلیون دلار است؟

سوال این است که چگونه می‌شود این ارزش را ارتقا داد، یا اینکه چگونه می‌شود خود را به یک فرد چند میلیارد دلاری تبدیل کرد؟

قصد ندارم از رازهای موفقیت این که چگونه میلیاردر شویم و این که برای میلیاردر شدن باید از پیش ذهنیت یک میلیاردر را داشته باشید چیزی سخن بگویم (عدم علاقه به بسط دادن این موضوع) اما می‌دانم ارزش ذاتی همه انسان‌ها یکی‌ست، هیچ کس از هیچ یک از ما هیچ برتری ذاتی ندارد، هیچ یک از اکنون متولد شدگان از دیگر اکنون متولد شدگان برتر نیست، این افزونه‌های جانبی ماست که برتری ما را بر دیگری سبب می‌شود (این را فاکتور بگیریم که منظور برتری در تمام موارد و عوامل نیست).

اما به گمانم بهتر است بگوییم برتری خود نسبت به خود پیشین، خود آغازین.

این افزونه‌ها می‌تواند آشنایی من با تو باشد؛

می‌تواند بیان احساساتم نسبت به او باشد؛

می‌تواند تداعی خاطرات خوبم با دوستانم باشد؛

می‌تواند مطالعه یک کتاب از نویسنده مورد علاقه‌ام باشد؛

می‌تواند شنیدن آوازی دل‌نشین باشد، نغمه‌ای زیبا؛

استشمام بویی خوش؛

نواختن سازی زیبا؛

قدم زدن در ساحل؛

سرایدن و نواختن یک شعر و موسیقی؛

نفس کشیدن در جنگلی بارانی؛

نوشیدنی گرم در هوایی سرد؛

… باشد.

 

افزونه‌های جانبی

این افزونه‌های جانبی (کمیت و کیفیت آن‌ها) تعیین کننده میزان ارزش‌مندی توست. این جا، جایی‌ست که وزنمان بر روی ترازوهایمان یکی نیست، ترازویی که در نهایت خودت را برای آخرین بار وزن می‌کنی.

بیایید همه‌ی این‌ها را در یک ظرف بریزیم، ظرف تجربه.

 

ظرف تجربه

من با تو در دو چیز تمایز دارم؛ تمایز آغازین و زیسته.

کیستی ما را واثت تعیین می‌کند، اما آیا وراثت همه چیز است؟ مطلقا خیر؛

ما در تمام لحظات عمر در حال شدنیم، ما تماما آنی نیستیم که بودیم، ما آنی هستیم که اکنونیم و آن دیگری خواهیم شد. هر روز با هر رویداد و اتفاق نسخه‌ی جدیدی از ما درحال تولید شدن است، این تولید شدن حاصل تجربه است. تجربه در هر لحظه از ما چیزی جدیدتر از آنچه که بوده‌ایم را می‌سازد.

تجربه این امکان را ایجاد میکند که من و تو، دو من متفاوت باشیم.

ما با تجربیاتمان به یک چیز معنا می‌دهیم، ما در برابر هر محرک بیرونی در خور تجربیات خودمان آن محرک را معنا می‌کنیم، من با تجربیات پیشین با رویدادها مواجه می‌شوم و آن‌ها را درک می‌کنم، گستردگی تجربه ما عامل گستردگی ادراکات ما و معنا هایی‌ست که برای خود می‌سازیم. وقتی با پدیده‌ای روبرو می‌شویم تجربیات پیشین بین اکنون من و واقعیت فعلی وجود دارد، من تمام واقعیت را به طعم این تجربیات می‌فهمم.

ما تمام تجربیات خود هستیم، تمام کارهایی که کردیم، تمام احساساتی که داشتیم، تمام لبخند‌هایی که زدیم و اشک‌هایی که ریختیم، تمام نوشته‌هایی که نوشتیم و کتاب‌هایی که خواندیم، تمام افرادی که دیدیم و به معاشرت با آن‌ها پرداختیم، تمام لذت‌هایی که نصیب خود کردیم و رنج‌هایی که بر دفتر خود کشیدیم.

من تمام حال و رویداد‌هایی هستم که تجربه کردم. من با هر تجربه، تجربه جدیدی می‌سازم.

پس ارزش یک انسان هم وزن با تجربیات زیسته اوست (تجربیاتی که زیسته شده و زیسته خواهد شد).

 

تجربیات زیسته

الزاما تجربیات ما، تماما به تجربیات دلخواه‌مان منتهی نمی‌شود (این دلخواه از دید من امری نسبی است). تجربیات ما شامل تجربیات ناخوشایند و خوشایند میشود، که البته هر دو ارزشمند‌اند. تجربیات ناخوشایند آگاهی را برایمان به ارمغان می‌آورند و تجربیات خوشایند حال خوش.

 

سه رویکرد برای بیشتر تجربه کردن

حال چگونه بیشتر از زمان‌مان تجربه کنیم؟

از دید من سه رویکرد برای بیشتر تجربه کردن می‌توان وجود داشته باشد:

1- تسریع در تجربه: با کنش و واکنش بیشترمان، اینکه سریع‌تر از دیگران، عمل کنیم؛ سریع‌تر از دیگران، شکست بخوریم؛ سریع‌تر با دیگران، ارتباط بگیرم؛ سریع‌تر، عشق بورزیم؛ سریع‌تر، نواختن سازی که می‌خواهیم را بیاموزیم؛ سریع‌تر، از دیگران بیاموزیم.

 

2- تعدد در تجربه: بسیاری از انسان‌‌ها با مشکل سوء تجربه (اسمی که من انتخاب کردم (تجربه‌ای که من هم گاها به آن دچار هستم))مواجه‌اند. خوب است که ما تنوع و گونانوگونی را در تجربیاتمان بگنجانیم، همیشه برای خود مثالی دارم: ” کسی که تنها تجربه‌اش زیستن در یک اتاق است، نمی‌تواند رویای زیستن در یک قصر را داشته باشد”. اگر تاکنون مدام در حال نواختن یک نوع و یک سبک از موسیقی و ساز بودی فردا ساز دیگری را امتحان کن، اگر تاکنون درحال چشیدن تعداد معدودی از مزه‌ها بودی فردا مزه‌ای دیگری را بچش. خاطره‌ای دیگر به دفتر روزگار خود اضافه کن، تجربه‌ای دیگر.

 

2- تعمق در تجربه: این شاید مهم ترین بخش باشد. می‌توان این را به حالت Flow یا غرقگی (جایی که شاهکارها ساخته می‌شود) نسبت داد، جایی که تو دیگر تجربه نمی‌کنی بلکه تو خود تجربه‌ای، تو همانی که انجام می‌دهی. برداشت‌های دو نفر از یک پدیده متفاوت است، ممکن است برداشت من شامل تفاسیر متفاوتی از یک رخداد باشد تفاسیری که گاها می‌تواند از ذهنیت باز (شعار Think Out The Box) و تجربیات بیشتر من نسبت به دیگری باشد. میزان یادگیری افراد از یک رویداد به یک اندازه نیست.

این سه شاید تنها راهی است که به وسیله آن می‌شود بیشتر از عمر زندگی کرد.

 

 

حال چه چیزی منجر به تفکر من در این باره شد؟ یک تجربه

خاطرم هست روزی غرق در کار بودم، غرق در خود، نگاهم به او افتاد، من آن را دیدم که چگونه به راحتی خودش را با محیط سازگار می‌کند، چگونه به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و میزبانی عالی برای گشودن سفره دل دیگران است و کولباری از تجربیات دیگران را به غنیمت می‌برد، او را دیدم که بیش از زمانه خود پیش می‌رود، بیش از این که زندگی سیمای خود را برایش نمایان کند پرده از چهره‌ها بر می‌دارد، اویی که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، خیلی بیشتر از من.

در معاشرت و بیان احساساتش راحت بود و من سنگری برای خود ساخته بودم، گذر زندگی را در نقاط زیادی از این کره خاکی تجربه کرده بود و من تنها انتهای افق دیدم را دیوارهایی که شش متر از من فاصله می‌داشت شامل می‌شد.

تجربیات او شامل احساساتی می‌شد که بعضا برای من ناآشنا بود، غم، شادی، سرخوشی، عصبانیت و نگرانی و تنها احساس آشنای من احساسی نداشتن بود.

اویی که حامل صفات بیشتری از من بود، شجاعت، بخشندگی، خلاقیت.

در حال نگریستن به او بودم که احساسی در من ایجاد شد، احساس این که سهم او خیلی بیش از من است، سهمی در تجربیات خوب بیشتر. او بیش از من زندگی کرده.

بعد از آن تجربه، با خود اندیشیدم، زندگی من چقدر تاکنون از عمرم پیشی گرفته؟

زندگی تو چه طور؟

 

 

 

 

پی‌نوشت 1: ” کسی که تنها تجربه‌اش زیستن در یک اتاق است، نمی‌تواند رویای زیستن در یک قصر را داشته باشد” این نقل قول با این تفکر نوشته شده است که تجربه شامل صرف گذشت زمان خود نیست، تجربه می‌تواند شنیدن گفته‌های کسی که ندیده‌ایم باشد، دیدن یک  عکس، شنیدن یک ساز و نه نواختن آن، گذشت زمان همراه با درگیر شدن احساسات. عدم اطلاع از محیط بیرون اتاق.

پی‌نوشت 2: دوست داشتم در انتها مطلبی را به زبان خودمانی بگویم، در طول گذر عمر زندگی من شامل تغییرات زیادی شده و خواهد شد، یکی از این تغییرات که سعی دارم به درستی انجام شود درآمدن از پیله چند ساله خود است، پیله‌ای که با دستان خود ساختم و با دستان خود ویران خواهم کرد. این پیله کم تر از عمر زندگی کردن (ضعف در تسریع و تعدد و تعمق تجربه کردن) است.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *